اخبار استاناسلایدر

وقتی انگلیسی‌ها زاهدی را دزدیدند و به فلسطین بردند!

نگاهی به زندگی سیاسی فضل‌الله زاهدی در گفتگوی بی‌رسانه با خسرو معتضد

به گزارش بی‌رسانه، به لطف سیاست‌های فرهنگی و آموزشی کشور، چهره‌های سیاسی تاریخ معاصر روز به روز برای نسل جدید ناآشناتر می‌شوند. بی‌رسانه می‌کوشد در قالب سلسله‌گفتگوهایی با اساتید تاریخ معاصر، نکته‌هایی پیرامون شخصیت‌های سیاسی تاریخ معاصر را با مخاطبانش در میان بگذارد. آن‌چه می‌خوانید گفته‌های خسرو معتضد، پژوهشگر تاریخ معاصر درباره فضل‌الله زاهدی، در گفتگو با بی‌رسانه است:

زاهدی و تشکیلات «پلیس غرب»

من پیش‌تر کتابی درباره فضل‌الله زاهدی نوشته‌ام. پدرم افسر پزشکِ زیردست زاهدی بود. عکس‌های زیادی هم از او دارم و اسناد مرتبط با او را در کتابم آورده‌ام. پدرم به خوبی او را می‌شناخت. او آدمی کم‌سواد بود و تحصیلات عالیه نداشت. پدرش، بصیر دیوان، پیشکار سردار اکرم قره‌گزلوی همدانی، یکی از ملاکان و متنفدین همدان بود و خود فضل‌الله زاهدی هم از خرده‌مالکان آن دیار بود. انگلیسی‌ها در جریان جنگ اول جهانی، جایی در همدان درست کردند به نام «پلیس غرب» و زاهدی در این تشکیلات، بدون گذراندن هیچ دوره‌ای با درجه نایب اول، یعنی ستوان یکم، استخدام شد؛ چون او چهل پنجاه رعیت داشت و انگلیسی‌ها به دنبال چنین افرادی می‌گشتند و به آن‌ها برای یک‌سری کارها پول می‌دادند.

سفر به همدان؛ آغاز آشنایی رضاخان و زاهدی

انگلیسی‌ها به آن‌ها یونیفرم هم داده بودند. رضاخان، وقتی هنوز رضاخان بود و رضاشاه نشده بود، در حدود سال‌های 1290 و 1291 در سفری به همدان می‌رود و میهمان این خانواده می‌شود. آن زمان در تمام شهرهای ایران، اقامتگاه و هتل وجود نداشت و مسافرها در کاروانسراها اقامت می‌کردند. زهراخانم، مادر فضل‌الله زاهدی در این سفر از رضاخان بسیار پذیرایی کرد.

ده‌سال؛ فاصله نایب‌اولی تا سرتیپی فضل‌الله زاهدی

رضاخان در این سفر، از زاهدی خیلی خوشش ‌آمد؛ چون او خوش‌رو و مودب و شیک و قدبلند بوده است. به همین خاطر، او را به ارتش می‌برد و آن‌جا استخدام می‌شود. او در سال 1300 به عنوان فرمانده تیپ فارس منصوب شد و بلافاصله مأموریت پیدا کرد که شیخ خزعل را در خوزستان سرکوب کند. خیلی عجیب است که او در طول ده سال، از نایب‌اولی به سرتیپی می‌رسد. در عین حال، رضاخان از ناحیه او که آدم پرشور و شری بود، نگران بود و به همین خاطر تا سال 1320 به او درجه نمی‌دهد. مصدق ارتش را پاکسازی کرده بود و افسران ناراضی، به کانون افسران بازنشسته می‌رفتند که رهبری آن را فضل‌الله بر عهده داشت و بعدها به یکی از کانون‌های اقدام علیه مصدق تبدیل شد. در سال 32 چند روز قبل از کودتای 28 مرداد، مصدق در پی کودتای نافرجام، دستور دستگیری فضل‌الله زاهدی را صادر می‌کند و می‌نویسد تسامح در این زمینه با برخورد شدید همراه خواهد بود اما عمر دولت دو سه روز بیشتر دوام نیافت و زاهدی پس از کودتا، فرمان ریاست دولت را از شاه گرفت و بر اوضاع مسلط شد اما دوران توفیقش کوتاه بود و در برابر رقبا ناکام ماند. چند روز بعد از 28 مرداد، زاهدی به سفیر آمریکا گفت که شاه نه به من درجه می‌دهد و نه می‌گذارد من در ارتش دخالت کنم.

وقتی انگلیسی‌ها زاهدی را دزدیدند و به فلسطین بردند!

من در کتابم نوشته‌ام که فضل‌الله زاهدی، نقاط ضعف زیادی داشت. او بسیار رشوه‌خوار بود و بسیار پیشکش می‌گرفت. قبل از جنگ، به آلمان‌ها نزدیک شده بود و می‌خواست کودتا کند. خیلی طرفدار آلمان‌ها بود. به همین خاطر، انگلیسی‌ها او را می‌دزدند و به فلسطین می‌برند. دو سه سال در فلسطین روی او کار می‌کنند تا عوض می‌شود و از حالت آلمانی خارج می‌شود!

شکایت همسر زاهدی به رضاشاه!

این که گفته‌اند او گفته من با تانک آمده‌ام و با تانک می‌روم، مزخرف است. او کارهایی می‌کرد که شاه خوشش نمی‌آمد. پدر شاه هم بر خلاف آن اقبال اولیه، از فضل‌الله زاهدی بدش می‌آمد. فضل‌الله در شمال، زن‌بارگی می‌کرد. زنش، خدیجه‌خانم، دختر معتمدالملک پیرنیا بود و به رضاشاه از زن‌بارگی فضل‌الله شکایت کرد. رضاشاه پنهانی به رشت می‌رود و او را مشغول عشق‌بازی با زنان در باشگاه ارامنه می‌بیند و عزلش می‌کند.

زاهدی خرجِ کاه و یونجه اسب‌های مجارستانی را می‌خورد!

او مدتی هم مأمور خرید اسب بود. اسب‌ها را از مجارستان برای توپ‌خانه می‌آوردند اما فضل‌الله خرج کاه و یونجه اسب‌ها را می‌خورد و اسب‌ها می‌مردند!  فرزندش، اردشیر زاهدی البته بعدها به فدایی شاه تبدیل شد. شاه دخترش شهناز را در سال 35 به ازدواج اردشیر درآورد و سال 36 مراسم عروسی برپا کردند. شهناز و ثریا با هم بد بودند! علم نوشته که شهناز هم دیوانه بود و خیلی مواد می‌کشید!

اردشیر! این‌قدر پرخوری و ولخرجی نکن!

فضل‌الله در سال 42 مرد در حالی که که ریاست شهربانی و ژاندارمری، سناتوری مجلس سنا، وزارت کشور، نخست‌وزیری و نمایندگی دائم ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل را در کارنامه داشت. یادداشت‌ها و نامه‌های او به اردشیر زاهدی موجود است. در یکی از این نامه‌ها فضل‌الله به پسرش می‌گوید این‌قدر پرخوری و ولخرجی نکن! از خاور دور برایت میوه‌های استوایی می‌آورم!

وزیر آمریکایی می‌گفت شاه دیوانه و خودپرست است!

شاه ارتش را ارث پدرش می‌دانست. این‌ها که الان درباره شاه به‌به و چه‌چه می‌کنند، آن زمان به شاه فحش می‌دادند. انگلیس‌ها هم به او فحش می‌دادند و روزنامه‌های آمریکا کاریکاتورش را می‌کشیدند. وزیر خارجه آمریکا می‌گفت شاه دیوانه است! او می‌گفت شاه دیوانه‌ی خودپرستِ مجنون است! آمریکایی‌ها صبح تا شب به شاه فحش می‌دادند. من یادم می‌آید که در سال 57، روزنامه‌های آمریکایی و انگلیسی را در تهران به 7 تومان می‌فروختند و من می‌دیدم که در تایم و نیوزویک، دائما از این صحبت‌ها درباره شاه نوشته می‌شد.

این گفتگوها ادامه دارد…

انتهای پیام/ح

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا