به گزارش بیرسانه، مستندساز میکوشد تصویری درست از واقعیتهای امروز برای آیندگان به جا بگذارد؛ این شاید مهمترین نکتهای بود که محمد اسکندرزاده در این گفتگو به آن اشاره کرد. روایتهای اغراقآمیز و تصنعی که بعضا در مستندها بر آن تأکید میشود و نیز غلبه روایتهای داستانی در مستندسازی، شاید آیندگان ما را در درک آنچه که امروز بر ما میگذرد، با دشواری روبرو کند. با ما در گفتگو با محمد اسکندرزاده، مستندساز هماستانی، همراه باشید:
بیرسانه: شما را بیشتر مستندساز بدانیم یا تهیهکننده سیما؟
واقعیت این است که من به اقتضاء حال کار میکنم. از 18 سالگی به صورت حرفهای با فیلم داستانی و تئاتر شروع کردم، اما گاهی آدم به این نتیجه میرسد که باید کارِ مستند انجام دهد.
بیرسانه: چندی است که در ایران، «روایت» چنان فربه شده که گاه بر واقعیت سایه میاندازد. آلبرت میسلز، مستندساز، 14 سال قبل نسبت به افزایش شمار مستندهایی که مرز میان واقعیت و داستان را محو کردهاند، هشدار میداد. دیدگاه شما در این ارتباط چیست؟
من چند سال پیش که با کار «شورِ شیرین» در جشنواره حقیقت حضور یافتم، این نکته را بیشتر درک کردم. کارها را که میدیدم با شگفتی میگفتم، این مستند میتوانست یک کار داستانی به سبک کیارستمی باشد. جشنوارهها هستند که به نوعی خطمشی تعیین میکنند اما به گمان من، نباید نگران باشیم. این رویکرد نیز مثل بسیاری از وقایع یک «تب» است. ناخالصیها جدا خواهد شد.
مستند اصولا باید برای سفارشدهنده ساخته شود. وقتی سفارشدهنده وجود داشته باشد و اثری را طلب کند، قطعا شاهد گوناگونی آثار و روایتها خواهیم بود.
بیرسانه: رسانههای بیگانه در حوزه تاریخ، مستندهای تأثیرگذاری میسازند که برای مخاطبان جذاب است. چرا از مستندسازی در حوزه تاریخ و به ویژه تاریخ محلی دور شدهایم؟
من چند سال قبل مستندی را بر مبنای کتاب «استان سمنان در سفرنامههای خارجی» اثر آقای گلپایگانی کار کردم اما در مجموع یکی از مشکلات کار تاریخی، نیاز به منابع مالی بیشتر است. نکته مهم دیگر این است که ما در حوزه آرشیو بسیار مشکل داریم. حتی رفتن به سراغ آرشیوهای شخصی نیز میتواند باب مستندهای تاریخی باز کند. برای ساخت این مستندها باید جریانسازی شود.
یکی از موضوعات محوری «پروژه چهارفصل تئاتر ایران» تاریخ بود. من در جستجوهایم در تاریخ سمنان به موضوع افرادی از کمیته مجازات رسیدم که در باغی در نزدیکی میدان هفتمتیر، به قتل رسیدند. یا چندینسال قبل قصد داشتم درباره ملاعلی سمنانی کاری بسازم، حتی پلات آن را هم نوشتم اما اینجا گفتند کار تاریخی نمیخواهیم، چون پولش را نداریم!
بیرسانه: اگر موافقید به «شورِ شیرین» بپردازیم. حال و هوای مستندهای صنعت و معدن در ایران چطور است؟
همیشه دوست داشتم دغدغهای اجتماعی پشت کارهایم باشد. دومین کاری که ساختم، «آشفتهسر»، درباره نزول یا ربا بود. بعدها این فکر به سرم افتاد که ما با داشتن این حجم از نمک، چرا کاری برای آن نمیکنیم؟ تقریبا یکسال در اینباره پژوهش کردم. من معتقدم تنها با تکیه بر نمک میتوانیم چرخ اقتصاد استان را بچرخانیم؛ مشروط بر این که مدیریتمان درست باشد.
نمک حتی ظرفیت گردشگری و اقامتی هم ایجاد میکند و فارغ از این 114 هزار کاربرد دارد. «شورِ شیرین» با این دغدغهها ساخته شد. پس از آن من در «دل کندن» به خامفروشی مواد معدنی پرداختم. واقعیت این است که منابع معدنی با خامفروشی در حال از دست رفتن است. ممکن است از دست دادن نمک یا گچ نگرانکننده نباشد اما جا دارد که به ماجرای سلستین سمنان بپردازید.
معادن خوب سلستین بسیار کمشمارند. برخی از قِبل این معادن ثروتهای عجیبی به دست آوردهاند. کارخانههای فراوری سلستین عمدتا به سوی تعطیلی میروند و سلستین، به صورت خام صادر میشود.
بیرسانه: و معدن بوکسیت شاهرود.
فتحالله امیری که عمدتا مستندهای محیطزیستی میسازد، در یکی از ضیافتهای سینماحقیقت شماره فردی را به من داد و گفت که او میخواهد درباره معدن بوکسیت، مستندی بسازد؛ تو این مستند را برای آنها بساز. به دلایلی این کار امکانپذیر نشد. با این حال خیلی دوست دارم که در این ارتباط کار کنم. البته وقتی در این مسائل پا میگذارید، یأس عمیقی به شما دست میدهد.
با برخی از کارشناسان که درباره معادن صحبت میکردیم، میگفتند برخی از معادن اساسا نمیتوانستند در یک منطقه خاص مجوز بهرهبرداری بگیرند، اما مثلا قانون برای مدتی کوتاه فریز شده تا مجوزهای لازم صادر شود و باز دوباره قانون سر جای خودش برمیگردد! یک تابلوی قدیمی در کنار معدن میگذارند که به بهرهبرداری جدید از آن شک نکنید! بدم نمیآید به این مسائل بپردازم.
بیرسانه: آغاز فعالیت این معدن، بدون مجوز محیطزیست و با عدول از مجوزهای منابع طبیعی همراه بوده است. محیطزیست در برخی مکاتبات خود تصریح کرده است که زیانهای واردشده بر آب منطقه، غیرقابل جبران است. سال گذشته نیز دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان اعلام کرد که در شاهوار جرم اتفاق افتاده است. بگذریم… از نگاه شما مرد شماره یک مستندسازی امروز ایران کیست؟
پاسخ به این پرسش دشوار است اما در عرصه بینالملل، مهرداد اسکویی-سوای این که آثارش مطابق سلیقه من هست یا نه- مستندساز خوبی است. اسکویی از این جهت که امرار معاشش از راه مستندسازی است، مستندساز حرفهای و درجه یکی است، او در واقع نمونه اصغر فرهادی در حوزه مستندسازی است. او مستندهایی دارد که تهیهکنندگانش اساسا خارج از کشور بودهاند.
او سالهای سال است که روی بورس است.
بیرسانه: دوست دارید بر مبنای محتوای کدام کتاب، مستند بسازید؟
سبقه نویسندگی من بیشتر است و هر نویسندهای دفترچهای دارد که سوژههایش را در آن یادداشت میکند. اما چیزی که الان به ذهنم میرسد و به عنوان کاری که هم وجهه تاریخی دارد، هم اقتباس است و هم جستجوگرانه دوست دارم درباره آن کار بسازم؛ کتابی است که آقای حاجعلیان درباره اسماعیلخان سنگسری نوشتهاند. کار دیگری که حتی امور اولیه انعقاد قرارداد آن هم انجام شد اما نتوانستیم آن را بسازیم، کار نقاشان انقلاب بود.
قرار بود با نقاشان موسوم به نقاشان انقلاب، مثل کاظم چلیپا، حسین خسروجردی، مرتضی اسدی و… گفتگوهایی انجام دهیم. کارهای مقدماتی را هم انجام دادیم. پژوهش هم انجام شد اما متأسفانه همکاری موردانتظار با ما صورت نگرفت. ظاهرا خودشان هم تمایلی به این گفتگوها ندارند. مثلا کاظم چلیپا درخواستها را در این خصوص رد کرد. این افراد به ویژه از حوزه هنری قدری دلزدگی دارد و حس میکنند که در حقشان جفا شده است.
من شش ماه درگیر این پروژه بودم و هدفم این بود که روایتی چندوجهی از این موضوع داشته باشیم اما به هر حال این کار میسر نشد. حس کردم این آدمها حالشان خوب نیست و نمیتوانیم کاری که دلمان میخواهد را بسازیم. من به این افراد حق میدهم اگر بگویند چرا فقط در دهه فجر به یاد ما میافتید؟ یا چرا کارهای ما باید در آرشیو حوزه هنری باشد؟
اگر آن کارها خوباند که جایشان در آرشیو نیست، آن هم با آن وضع نگهداری غیراستاندارد. به نظرم این حرفها، حرفهای درستی است. ما بعضا به کسانی که حقشان نبوده، بهای زیادی دادهایم و در قبال افرادی که مأخوذ به حیا بودهاند گفتهایم هروقت صدایشان به اعتراض بلند شد، به آنها هم میرسیم. یکی از چیزهایی که دوست دارم به آن بپردازم، مدیریت هنری در انقلاب است.
بیرسانه: پرافتخارترین مستند ایرانی از نگاه شما کدام مستند است؟
چون مستندها دامنه بسیار وسیعی دارند، پاسخ به این سوال، بسیار دشوار است. اما به نظر من هرکس که درباره بهترین مستندها سخن میگوید نمیتواند از «پ مثل پلیکان» یاد نکند. کارهایی که در سالهای اخیر هم انجام میشود البته قابل توجهاند. چند سال قبل، نماینده ایران در اسکار یک کار مستند بود. مستند دارد به جایگاه خودش میرسد.
بیرسانه: چندی قبل مستندی درباره شهید آوینی از سیما پخش شد و واکنشها به آن نشان داد که کار کردن در این حوزه چندان هم ساده نیست. دوست دارید برای شهدا کار بسازید؟
من کاری به نام «نزدیکیهای غروب» برای سه شهید مهدیشهری ساختم. بگذارید نکتهای بگویم. گاهی مستندساز میخواهد شیطنتی بکند تا کارش دیده شود؛ شیطنتی که ممکن است به حق نباشد و به طور طبیعی تبعاتی به دنبال داشته باشد. من مستند آقامرتضی را دیدم. اگر قسمت اول این مستند را کنار بگذارید، مابقی مستند هیچ حرف ویژهای برای گفتن ندارد.
گویی مستندساز بدش نمیآمده با پرداختن به برخی ارتباطات آقامرتضی، شیطنتی بکند تا کارش دیده شود. درباره کیومرث صابری هم مستندی ساخته شد که دخترش کاملا با آن مخالف بود و میگفت مطالب ناصحیحی در آن بیان شده است. البته بپذیریم که این زاویه نگاه مستندساز است و نمیخواهد دروغ بگوید، مسألهای پیش نمیآید. من اگر احساس کردم کاری ضرورت دارد، آن را انجام میدهم، مهم نیست چه تبعات یا عکسالعملهایی را به دنبال داشته باشد.
البته ارزیابان و منتقدان گاه یکی از جنبههای خوب مستند را فراموش میکنند: این که مستند جنبهای استنادی برای سالهای آینده دارد. در مستند نوار فیروزهای که درباره روستاهای مرزی استان کار کردم، با برخی از دوستان در تهران بر سر این که من از روستائیان نمیخواستم مثلا به طور مصنوعی برای مستند، لباس روستایی بپوشند در تعارض بودیم.
بیرسانه: تهیهکنندگی برای صداوسیما چه احساسی دارد؟
یادم هست در کلاسی شرکت کرده بودم که در آن تحصیلکردگان خارج از کشور حضور داشتند و وقتی شرایط تهیهکنندگی را میگفتم با تعجب میگفتند اینطور که نمیشود! اگر مخاطب صداوسیما از دست برود، دیگر نمیتوان او را با این رسانه آشتی داد و اعتمادش را جلب کرد. اما در مجموع من کار خودم را دوست دارم. عاشقانه به کارم نگاه میکنم و تمام سختیهای آن را میپذیرم.
درست است که گاهی غر میزنیم اما آدمهای زیادی شرایط ما را طلب و آرزو میکنند؛ بنابراین اگر ناراضی هستیم باید جای خود را به کسی بدهیم که کار ما را دوست دارد. با این وجود میدانم که سازوکار انتقال مبانی نظری سیما به برنامهها وجود ندارد.
بیرسانه: اگر بخواهید یکی از مسئولان استان را خطاب قراردهید و پیشنهاد یا درخواستی داشته باشید، آن مسئول چه کسی خواهد بود و آن درخواست چه چیزی خواهد بود؟
ترجیح میدهم پیشنهادم به مردم استان باشد. با توجه به شناختم از وضعیت مدیریتی استان اعتقاد دارم مادامی که استاندار بومی نداشته باشیم، امور استان به سرانجام نمیرسد و همچنان در واحهای به سر میبریم. انتخاب استاندار بومی البته پایان کار نیست اما هرگاه به این درجه از عقلانیت برسیم که میتوانیم استاندار بومی داشته باشیم، تازه میتوانیم کارمان را شروع کنیم.