ماجرای کارخانه و چند قصه واقعی دیگر!
به بهانه جشن سالگرد تأسیس کارخانه ریسمانریسی سمنان
به گزارش بیرسانه، امشب، در ساعت 21، یادبود نودمین سال تأسیس کارخانه ریسندگی و بافندگی سمنان به طور زنده از شبکه استانی سمنان پخش میشود. این برنامه به همت انجمن فرهنگ، هنر و معماری برگزار میشود و استاد محمد عزیزالدین، استاد دانشگاه، پژوهشگر و مدیر موزه امیر کار اصلی برگزاری این برنامه را بر عهده دارد. به همین بهانه، ساعاتی پیش از این آیین، گفتگویی با ایشان داشتیم.
شرح این گفتگوی طولانی و قصهآلود در چند بخش به حضور شما مخاطبان گرامی تقدیم میشود. آنچه در ادامه میآید، بخش نخست ماجرای کارخانه است. بیدرنگ شما را به مطالعه این مطلب که متن پیادهشده سخنان استاد عزیزالدین است، دعوت میکنیم:
آبانماه 1310؛ تولد کارخانه ریسمانریسی در سمنان
کارخانه ریسمانریسی سمنان، دومین کارخانه ریسمانریسی ایران در دوران پهلوی بوده است. در دوران قاجاریه، کارگاهها و کارخانههایی در حوزه ریسمانریسی به طور پراکنده در ایران وجود داشته است؛ اما در دوران پهلوی، نخستین کارخانه ریسمانریسی موسوم به «وطن» در اصفهان توسط آقای فضلالله دهشت ساخته میشود و دومین کارخانه ریسمانریسی کشور در این دوران، در آبانماه 1310 در سمنان به بهرهبرداری میرسد.
ماجرای آشنایی حاجمیرزاآقا فامیلی و حاجمیرزا علینقی کاشانی
جالب است بدانید کارخانه نخریسی شاهی در قائمشهر، در بهمنماه 1310 افتتاح میشود؛ بر این اساس، کارخانه ما، به لحاظ قدمت، قدری قدیمیتر از کارخانه قائمشهر تلقی میشود. اما ماجرای کارخانه… حاجمیرزاآقا فامیلی تاجر بود و با حاجمیرزا علینقی کاشانی در سال 1309 در شرکت تجاری ایران، همکار بود؛ بنابراین آشنایی این دو، به جلسات تجار در تهران مربوط میشود.
دیداری که به تولد کارخانه منجر شد!
آقای فامیلی در سمنان در تجارتخانهای کار میکرد که متعلق به مرحوم کاشی بود. کاشی، متولد کاشان بود و با حاجمیرزاعلینقی کاشانی نسبت خویشاوندی داشت. بعدها، حاجمیرزاعلینقی کاشانی با خواهر آقای کاشی ازدواج میکند و حاجمیرزاآقا فامیلی با دختر او وصلت میکند و بدینصورت این دو با یکدیگر خویشاوند میشوند. شبی از شبها که آقای کاشانی در مسیر مشهد یا بالعکس در مسیر تهران، به سمنان میرسد، دیداری بین حاجمیرزاآقا فامیلی و او واقع میشود و گفتگویی درباره یک کارخانه درمیگیرد.
چرا کاشان؟ کارخانهات را به سمنان بیاور!
آقای کاشانی در این دیدار میگوید که من یک کارخانه نخریسی را از روسیه خریداری کردهام و قرار است آن را به کاشان منتقل کنم. عرق سمنانی آقای فامیلی گل میکند و به آقای کاشانی میگوید خب این کارخانه را به سمنان بیاور! آقای کاشانی میگوید این کار زمین و امکانات و کارگر میخواهد! آقای فامیلی میگوید من زمینی در یک موقعیت عالی دارم، آن را به تو میدهم.
به تعداد زیادی کارگر با دستمزدِ روزی یک ریال نیازمندیم!
آقای فامیلی ادامه میدهد که من برایت کارگر هم میآورم با دستمزدِ روزی یک ریال! در آن سالها جمعیت کارگری در سمنان بالا بود، به ویژه در فصلهای پاییز و زمستان که کار کشاورزی کمتر میشد، شمار کارگران بیشتر میشد. حاجعلینقی میگوید اجازه بده تا من با شرکای خود مشورت کنم و نتیجه را به تو خواهم گفت. صبحهنگام حاجعلینقی، به تلگرافخانه سمنان میرود و برای شرکای خود پیام میفرستد و ماجرا را شرح میدهد.
با احداث کارخانه ریسمانریسی در سمنان موافقم
آقای فامیلی زمین را که در مجاورت جاده و نزدیک شهر بود، به حاجعلینقی نشان میدهد. خانه آقای فامیلی هم در همان حوالی بود. حاجعلینقی سپس برای مشورت با شرکا به کاشان میرود و یک هفته بعد به سمنان بازمیگردد. او در این بازگشت، موافقت خود را با ایجاد کارخانه ریسمانریسی در سمنان اعلام میکند و میگوید حاضرم پای میز قرارداد بنشینم.
مهندسان آلمانی و بلژیکی، دستبکارِ طراحی نقشه کارخانه
حاجعلینقی دو شریک داشت: حاجرحیم قزوینی و مشهدی ابراهیم خسروشاهی. آقای قزوینی پیشتر تجربه احداث یک کارخانه در اصفهان را کسب کرده بود و همراه حاجعلینقی برای ارزیابی شرایط به سمنان آمد. او میگوید موقعیت برای احداث این کارخانه در سمنان مهیاست. با مهندسان بلژیکی و آلمانی هم صحبت میکند و آنها نقشه کارخانه را طراحی میکنند.
یک سهم از شش سهم کارخانه، به نام حاجمیرزاآقای فامیلی
حاجآقای فامیلی میگوید در قبال زمین پولی نمیخواهم، به جای پول، بخشی از سهام کارخانه را به نام من بزنید. در نهایت کارخانه جمعا به ارزش 3 میلیون ریال، شامل 6 سهم 500 هزار ریالی، تأسیس میشود و یک سهم از شش سهم کارخانه به ازای زمین، به آقای فامیلی تعلق میگیرد و مابقی سهام، مابین شرکا تقسیم میشود. بگذارید فلاشبکی به گذشته بزنیم؛ وقتی بازار صنعت پنبه در سمنان، سکه بود!
قرارداد ایرانی-روسی برای صادرات، وقتی صادرات مُد نبود!
در گذشته در حومه سمنان و در فاصله سمنان تا گرمسار، بیشتر زمینهای کشاورزی به پنبهکاری اختصاص یافته بود. سمنانیها بیش از هر محصول دیگری، به پنبه توجه داشتند. این محصول چندان نیاز به مراقبت نداشت، آب زیادی نیاز نداشته و البته بازار فروش خوبی داشته. در سال 1304 نخستین قرارداد تجاری مابین حاجمیرزاآقافامیلی و یک شرکت روسی منعقد میشود که بر مبنای آن 400 هزار پوت(هر پوت حدودا 16 کیلو و 380 گرم است) پنبه، به قیمت 40 ریال به روسیه فروخته میشود!
این اردیبهشتِ اقتصادی!
حاجمیرزاآقافامیلی بر مبنای این قرارداد مکلف بوده که طی یکسال این 400 هزار پوت پنبه را به بارفروشِ بابل تحویل دهد و روسها آن را از بابل به روسیه ببرند. این قرارداد که یکسویش فارسی و سوی دیگرش روسی است، امروزه در موزه امیر نگهداری میشود. بگذریم… خلاصه، قراردادهای اولیه مابین آقای فامیلی و کاشانی در اردیبهشتماه سال 1310 منعقد میشود.
شهریور 1310 و زنگارگیری از دستگاههای کارخانه!
در شهریورماه سال 1310، دستگاههای کارخانه به سمنان میرسد. پیش از آن، و پس از انعقاد قراردادهای اولیه، کارگران به صف میشوند تا بنای کارخانه را برپا کنند. در هیچ بخشی از بنا هم از تیرآهن استفاده نمیشود و تماما طاقهای ضربی بار بنا را به دوش میکشد. دستگاهها مدت زیادی را در بندر گز معطل مانده بودند و البته دستدوم هم بودند و زنگار بر آن بسته بود؛ بنابراین کارگران در ابتدا مشغول زنگار گرفتن از این دستگاهها و روغنکاری آنها میشوند.
نهم آبان 1310، روزنامه رسمی دادگستری و اعلام آغاز فعالیت کارخانه
اول آبانماه، آغاز کار کارخانه است؛ با 300 نیرو که 250 نفرشان کارگران ساختمانی و عمرانی بودند و 50 نفرشان هم متخصصان نجار و آهنگر و حلبساز و… بودند. کارخانه که آماده فعالیت میشود، متولیان، آن را ثبت میکنند. نهم آبانماه سال 1310، در روزنامه رسمی دادگستری به شماره 119، اعلام میشود که قرار است کارخانه ریسمانریسی در سمنان فعالیت کند.
26 هزار گز چند متر است؟
در بیستویکم آبانماه، رونوشتی هم به عدلیه تهران میرود تا ثبت و ضبط نهایی کارخانه انجام شود. و چون وقایع حیاتی کارخانه در آبانماه رخ داده، جشن ما هم در آبانماه برگزار میشود. وسعت این کارخانه، 26 هزار گز معادل 27 هزار مترمربع بوده است. عنوان رسمی آن هم: کارخانه ریسمانریسی سمنان بوده است. بنابراین، وظیفه کارخانه این بود که پنبه را به نخ در درجهها و شمارههای مختلف تبدیل کند.
کارخانه، از نخهای بسیار نازک تا نخهای ضخیمتر را تولید میکرد. ساختمان موجودِ کنونی یعنی ساختمان شورای شهر، برج، تعدادی دستشویی و اصطبل و چند ساختمان اینچنینی، در همان سال 1310 ساخته میشود. فارغ از کارکرد اصلی، مدیریت این کارخانه دست به اقداماتی زد که در نوع خود بینظیر است. کتابی که درباره کارخانه نوشتهام، به اعتقاد خودم، یک کتاب مدیریتی است.
مسیر نصب نخستین تیرهای برق در سمنان؛ از کارخانه تا امامزاده یحیی(ع)
این کارخانه نیاز به برق داشته اما زیرساختهای مربوطه در سمنان فراهم نبوده است؛ به همین خاطر حاجعلینقی کاشانی، موتور برق را به سمنان میآورد. از آنجا که برق، بیش از نیاز کارخانه بوده، حاجعلینقی از باغ خود در کرج، با هزینه شخصیاش، 30 تا 40 تنه درخت را به سمنان میآورد و از جلوی کارخانه شروع به نصب این تیرها میکند. نصب این تیرها تا بیمارستان شیر و خورشید(امداد)، ارگ، سر بازار، خود بازار، حمامهای عمومی، مسجد امام و مسجد جامع و امامزاده یحیی(ع) امتداد مییابد.
هر سمنانی که برق میخواهد، اعلام کند!
حاجعلینقی از کارخانه تا امامزاده را برقرسانی میکند و بر هر تیری، چراغی نصب میکند؛ بدین ترتیب او برق شهر سمنان را بیآنکه یک ریال پول از کسی طلب کند، تأمین میکند. با این حال درمییابد که مولد برق، برقی بیش از این نیاز تولید میکند؛ بنابراین اعلام میکند که هرکس که برق میخواهد حاضرم یک شعله برق به او بدهم. بدینصورت خیلیها درخواستِ دریافت برق ارائه میکنند و کارخانه هم به آنها برق میدهد.
اولین تجربه برقدار شدن سمنانیها!
برای مردمی که درخواست برق کرده بودند، کنتور نصب شده بود و یک مأمور هر ماه به خانه مردم میرفت و مطابق سندهای موجود، هزینه برق خانهی هر سمنانی، تقریبا، ماهانه 10 ریال بود! این نخستین تجربه برقدار شدن سمنانیهاست. سال 1314، بلدیه یا همان شهرداری، تازه شروع میکند به برقکشی! کارخانه دائما در حال توسعه بود؛ به همین خاطر در برههای نیاز شد تا برای کارگران سرویس رفتوآمد درنظر گرفته شود.
کارگران سمنانی که جذب شدند، کارخانه باز هم کمبود نیرو داشت! از زاوغان و کدیور و کوشمغان گرفته تا کهلا و کندو کارگر به کارخانه میآمد. آن زمان البته هنوز چند دههای با تولد اسنپ فاصله داشتیم، بنابراین کارگرانِ پیاده نمیتوانستند خود را مثلا از کندو، ساعت 6 صبح به کارخانه برسانند؛ اگر هم میخواستند پیاده بیایند، باید 2 بعد از نیمهشب راه میافتادند که خب، منطقی نبود!
اولین تجربه حملونقل شهری با اتوبوس در سمنان!
این فاصله زیاد سبب میشد که کارگران، بعضا دیر به محل کار برسند. این شد که رئیس کارخانه دستور داد 2 دستگاه اتوبوس خریداری شود و به سمنان بیاید تا حملونقل کارگران به سهولت انجام شود. یکی از این 2 دستگاه اتوبوس، به محلات و خیرآباد و رکنآباد میرفت و دیگری به سمت کهلا میرفت. صبحها هم همین 2 دستگاه اتوبوس کارگران را به کارخانه میآورد. این هم اولین تجربه حملونقل با اتوبوس در سمنان است!
از دکتر مشکین تا دکتر پانکراتف؛ همه طبیبان کارخانه!
کارخانه در سال 1314 برای کارگران درمانگاه میسازد! دلیلش هم این است که مدیران کارخانه میدیدند که کارگران گهگاه مریض میشوند و ناگزیر از رها کردن کار. در نتیجه در کارخانه، درمانگاهی تأسیس میشود و دکتر مشکین، دکتر صفایی، دکتر معتمدی، دکتر پانکراتف در آن درمانگاه مشغول میشوند؛ بعبارتی کارخانه به این طبیبان پول میداد تا برای کارگران طبابت کنند.
جالب این که خانواده کارگران نیز میتوانستند به طور رایگان در این درمانگاه از خدمات طبی بهرهمند شوند.
ادامه ماجرای کارخانه را در بخش دوم این نوشتار میخوانید؛ اما ماجرای امشب:
یک تغییر نام ضروری؛ «عمارت کارخانه نساجی سمنان»
امشب جشن سالگرد آغازبکار کارخانه است. من برای امشب پیشنهاداتی دارم. نخست این که نام ساختمان کارخانه باید تغییر کند. اکنون مردم این بنا را به نام ساختمان شورا میشناسند. پیشنهادم به رئیس شورای شهر این است که نام این بنا را «عمارت کارخانه نساجی سمنان» یا «عمارت کارخانه» بگذارند. از میراث فرهنگی هم میخواهیم که دو تابلوی بزرگ در کنار درِ این بنا نصب کند تا مردم تاریخچه بنا و برج را بدانند.
امیدوارم در آینده از این بنا به نحو شایستهای بهرهبرداری شود.