اخبار استاناسلایدر

از خونین‌ترین روزِ سمنان تا سیر سینماداری در سمنان!

ماجرای کارخانه و چند قصه واقعی دیگر(بخش سوم)

به گزارش بی‌رسانه، تا کنون دو بخش از «ماجرای کارخانه» را از نظر گذرانده‌اید. بخش اول را این‌جا و بخش دوم را این‌جا بخوانید. اکنون سومین بخش از «ماجرای کارخانه» که گفتاری است مکتوب‌شده از محمد عزیزالدین، پژوهشگر، استاد دانشگاه و مدیر موزه امیر، پیش روی شماست.

بی‌مقدمه شما را به مطالعه این مطلب دعوت می‌کنیم:

ماجرای کارخانه به این‌جا رسید که در گرماگرم فعالیت توده‌ای‌ها در سمنان و در کارخانه، در تیرماه سال 1325، به مردم سمنان خبر می‌رسد که آیت‌الله کاشانی در مسیر یک سفر سیاسی از تهران به مشهد، در ایستگاه سمنان توقف خواهد کرد. وقتی آیت‌الله کاشانی به سمنان می‌رسد مردم در ایستگاه راه‌آهن اجتماع می‌کنند و به اصرار از او می‌خواهند که سخنرانی کند. سرانجام آیت‌الله را راضی می‌کنند و محفلی در مسجد سلطانی برای سخنرانی برپا می‌شود.

سخنرانی آیت‌الله کاشانی در سمنان و برافروخته شدن شعله‌های خشم مردم!

آیت‌الله کاشانی در سخنرانی خود، توده‌ای‌ها را سخت می‌نوازد و از آن‌ها بد می‌گوید. مردم هم به اطلاعش می‌رسانند که توده‌ای‌ها در سمنان هم فعالیت دارند. آیت‌الله می‌گوید خب ریشه توده‌ای‌ها را بکنید! آتشی در دل مردم روشن می‌شود. آیت‌الله را تا ایستگاه بدرقه می‌کنند و فی‌الفور بازمی‌گردند به سمت کارخانه. توده‌ای‌هایی که در کارخانه بودند، با جمعیت زیادی از مردم مواجه می‌شوند که درصدد ورود به کارخانه بودند. درگیری شدیدی مابین دو گروه درمی‌گیرد که پایان آن مصدومیت شدید نماینده حزب توده، کشته شدن دو نفر از کارگران به نام‌های علی اخلاقی و غلامعلی کفشدوزیان و مجروح و زخمی شدن 21 نفر بود. مدیران کارخانه در این شرایط تصمیم می‌گیرند کارخانه را برای مدتی تعطیل کنند.

صدور دستور شلیک توسط فرمانده هنگ ژاندرمری سمنان!

 این تنها روز خونین سمنان نبود. چند سال بعد در شهریورماه سال 1331 هم درگیری‌هایی خونین در سمنان رخ می‌دهد. در آن زمان، سرهنگ منصور اردوبادی، فرمانده هنگ ژاندرمری سمنان بود. او پدر نادر طالب‌زاده است! به سرهنگ اردوبادی خبر می‌دهند که پشت درِ کارخانه، جنگ است! کارگران توده‌ای و حامیان حزب در کارخانه علیه رژیم پهلوی شعار می‌دادند. حوالی ساعت 10 و 30 دقیقه صبح بود که حامیان حزب توده خود را به کارخانه رسانده بودند و چون درها را بسته دیدند از در و دیوار کارخانه بالا رفتند و خود را به کارگران توده‌ای رساندند. سرهنگ منصور اردوبادی، برای آرام کردن شرایط وارد عمل می‌شود و دستور شلیک می‌دهد.

یازدهم شهریورماه 1325؛ خونین‌ترین روزِ سمنان

او در ابتدا دستور شلیک هوایی را صادر می‌کند اما از آن‌جا این دستور افاقه نمی‌کند، دستور شلیک به افرادِ درگیر در ماجرا را صادر می‌کند! در این تیراندازی‌ها پنج نفر به نام‌های محمد قطبوعی، رضا زرگر، علی سعدالدین، محمدتقی سعدالله و حسینعلی زحمتکش کشته می‌شوند. این، خونین‌ترین روز سمنان است؛ یازدهم شهریورماه سال 1325. سعدالدینِ مقتول، برادرِ علی‌محمد سعدالدین، رئیس حزب توده در سمنان بود. زرگر هم شوهرخواهر او بود.

قنداقه‌ی تفنگی که قنداقه‌ی نوزاد را خونین کرد!

در این گیر و دار، هواداران حزب توده در تلگراف‌خانه‌ی سر بازار سمنان تحصن کرده بودند و با شنیدن صدای تیراندازی، صدای اعتراضشان بلند می‌شود و شروع می‌کنند به شعار دادن. نیروهای نظامی به آن‌ها حمله‌ور می‌شوند و با کتک زدن قصد پراکنده کردن آنان را می‌کنند. در این میان یکی از سربازان وقتی قصد داشته معترضان را به عقب براند، با قنداقه تفنگ برنو به سینه‌ی زنی می‌زند؛ غافل از این که او زیر چادر، نوزاد چهار ماهه‌ای را در آغوش گرفته است. این ضربه سبب مرگ این نوزاد می‌شود؛ اما این نوزاد، فرزند چه کسی بود؟

اجازه دفن جسدها را نمی‌دهیم!

این نوزاد، فاطمه، دختر علی‌محمد سعدالدین، رئیس تشکیلات حزب توده در سمنان بود. بدین‌ترتیب با این نوزاد، شش نفر در این غائله کشته می‌شوند. مأموران جسدها را جمع می‌کنند و به شهربانی می‌آورند. یازدهم شهریور است و گرمای هوا در سمنان بیداد می‌کند. شهربانی اجازه دفن جسدها را نمی‌دهد. مردم پشت در شهربانی اجتماع می‌کنند و مویه و لابه می‌کنند. شهر رفته‌رفته آرام می‌شود و شهربانی برای تحویل جسدها شرط می‌گذارد.

ماجرای دفن جسدها در امامزاده علی‌بن‌جعفر(ع)

شرط شهربانی این بود: جسدها را تحویل می‌دهیم اما بی‌آن‌که مراسمی برپا کنید باید آن‌ها را تنگ غروب دفن کنید. چهار جسد از این شش جسد را به امامزاده علی‌بن‌جعفر(ع) می‌برند. در آن زمان، لوله‌کشی آب وجود نداشت. درهای چوبی و سینی‌های بزرگ غذا را به پشت روی زمین می‌گذارند. جسدها را روی این درها و سینی‌ها می‌خوابانند و آن‌ها را غسل می‌دهند و کفن و دفن می‌کنند. قبر این چهار نفر اکنون شناسایی شده است.

انعکاس مکرر وقایع سمنان در مطبوعات کشور

از دو جسد باقی‌مانده، یکی را در گورستان محلات(امامزاده اشرف) و دیگری را در گورستان سنادره دفن می‌کنند. بدین‌صورت این غائله به پایان می‌رسد. در این دست غائله‌ها، ده تا یازده سال، وقایع سمنان یکی از تیترهای اصلی مطبوعات کشور بود. وزارت کشور دائما درباره درگیری‌ها در سمنان، با مسئولان مکاتبه داشته است. سرانجام علی‌محمد سعدالدین و دو معاونش دستگیر می‌شوند.

از بازداشت گسترده توده‌ای‌ها تا بازگشت آرامش به کارخانه

علاوه بر این‌ها، مجموعا 60 نفر بازداشت و روانه زندان می‌شوند. با این حساب، کارخانه از توده‌ای‌ها تهی و آرامش در کارخانه برقرار می‌شود. روزی ساعت 6 صبح، همه کارگران جمع می‌شوند و مراسمی می‌گیرند و جلوی کارخانه قرآن می‌آویزند. علامه حائری سمنانی هم پیامی صادر می‌کند. نماینده کارگران هم از وزارت کار به سمنان می‌آید و بدین‌صورت کارخانه فعالیت عادی خود را از سر می‌گیرد.

استخر لتیبار، محل تجمع توده‌ای‌ها در سمنان

بعدها خود کارگران نامه‌ای می‌نویسند و در آن خواستار آزادی کارگرانِ دربند می‌شوند. می‌گویند همه کارگران مقصر نبوده‌اند؛ آن‌ها زن و بچه دارند؛ تقصیرها هم متوجه علی‌محمد سعدالدین است. بدین‌ترتیب جمع زیادی از بازداشتی‌ها به کارخانه برمی‌گردند. محل تجمع توده‌ای‌ها در سمنان، استخر لتیبار در میدان هفت‌تیر کنونی بود. تاریخ تکرار می‌شود؛ بعد از انقلاب هم میتینگ توده‌ای‌ها در همین مکان برگزار و نمایشگاه کتابشان و تجمعاتشان در همین مکان برپا می‌شد!

آپارات روس‌ها و اولین سینمای سمنان!

در همان اثنا، روس‌ها هم به سمنان وارد شدند. سمنان درگیر جنگ نبود و روس‌ها در واقع به عنوان نیروی پشتیبان به این‌جا آمده بودند. آن‌ها با خود یک آپارات آورده بودند و شب‌ها که بیکار بودند، با ملحفه سربازان پرده‌ای می‌زدند و در میدان هفت‌تیر فیلم پخش می‌کردند! مردم سمنان شب‌ها به میدان هفت‌تیر می‌رفتند و روی خاک و چمن می‌نشستند و فیلم تماشا می‌کردند؛ این اولین سینمای سمنان بود!

افتتاح سینماستاره در سمنان در دهه 40

سال 1324 که روس‌ها از سمنان می‌روند و آپاراتشان را می‌برند، آقای عباسعلی حقیقت، از تهران یک دستگاه آپارات خریداری می‌کند و به سمنان می‌آورد. او یکی دو سالی برای مردم سمنان فیلم پخش می‌کرد تا این که در دهه 40، احمد افسانه(به‌آیین) سینما ستاره را که یک سینمای روباز بود را افتتاح می‌کند. او چند سال در این سینما برای مردم فیلم پخش می‌کرد.

اکران فیلم قلعه عقاب‌ها در سینما کاپری سمنان

حسن‌آقای برومند فامیلی از شهرداران موفق سمنان بود. او در فروردین سال 1347 با هزینه شخصی خود، سینما کاپری را با 384 صندلی در سمنان تأسیس می‌کند. فیلم قلعه عقاب‌ها که یک فیلم جنگی آلمانی بود در مراسم افتتاحیه این سینما پخش می‌شود. از سال 1347 تا کنون، یعنی در طول 53 سال گذشته، مسئولین شهر و استان ما، یک سینما هم به سمنان اضافه نکرده‌اند.

هم‌دستی هم‌وطنان اوشین در تعطیلی کارخانه سمنان!

در زمان برخی از مدیران‌کل خوش‌نام فرهنگ و ارشاد استان، یک سالن تئاتر خوب در نزدیکی میدان امام به نام تالار آفتاب ساخته شد اما خبری از ساخت سالن سینما نبوده است. بگذریم… به ماجرای کارخانه بازگردیم. در سال 74 رفته‌رفته بوی ورشکستگی کارخانه به مشام می‌رسید.علت، روشن بود. باب واردات برخی پارچه‌ها مثل تترون‌های ژاپنی به کشور باز شده بود.

گام به گام تا ورشکستگی

تترون با قیمت پایین و کیفیت عالی به ایران وارد می‌شد؛ بنابراین مردم به این مصنوعات خارجی روی آوردند. از طرفی، از عمر دستگاه‌های کارخانه‌های سمنان و قائم‌شهر و… سی‌چهل سالی می‌گذشت و کهنه شده بودند. آن‌ها نمی‌توانستند محصولات متنوعی تولید کنند و مردم به دنبال تنوع بودند. در نتیجه خرید از آن‌ها کاهش پیدا کرد. هزینه کارگران هم به واسطه انقلاب و توجه به قشر کارگر، بیش‌تر شده بود.

شهرداری سمنان در اندیشه خرید کارخانه

مجموعه‌ای از این عوامل در کنار بزرگ‌ترین عامل یعنی سوءمدیریت‌های گسترده، سبب شد که صنایع بسیاری به کام مرگ کشیده شوند. سال 74، تولید کارخانه مطلوب نبود، حقوق کارگران عقب می‌افتاد، حق بیمه‌ها پرداخت نشده بود، قسط وام‌هایی که از بانک‌ها دریافت کرده بودند، عقب افتاده بود و این‌ها همه هشدارهای تعطیلی کارخانه بود. تا این که در سال 76 وقتی مهندس ابوالفضل مرتضایی، مدیرکل میراث فرهنگی استان درمی‌یابد که شهرداری می‌خواهد کارخانه را بخرد.

مکاتبه شهرداری با استاندار برای خروج کارخانه از شهر

او به شهرداری مراجعه می‌کند و می‌گوید، کارخانه در گذر فرهنگی قرار گرفته است. حق تخریب و معامله آن را ندارید. این بنا میراثی است، حق تفکیک آن را هم ندارید. شهرداری که با این هشدار، ارزش زمین‌های کارخانه را بیش‌تر درک می‌کند، در سال 77، با استاندار سمنان مکاتبه می‌کند. شهرداری در مکاتبه خود آورده بود که با توجه به این که کارخانه به عنوان یک مجموعه صنعتی در مرکز شهر قرار گرفته است، پرونده کارخانه باید به کمیسیون ماده 5 برود تا در خصوص خروج این کارخانه از شهر تصمیم‌گیری شود.

شهرداری می‌خواهد کارخانه را تخریب کند، در ثبت ملی آن تعجیل کنید!

مرتضایی، مدیرکل میراث با اطلاع از این موضوع، با معاون پژوهشی سازمان میراث کشور مکاتبه می‌کند و می‌گوید شهرداری سمنان می‌خواهد کارخانه‌ای با ارزش میراثی را خریداری و تخریب کند؛ بکوشید آن را در فهرست آثار ملی به ثبت برسانید. سازمان میراث فرهنگی کشور از مدیرکل میراث استان می‌خواهد تا مستندات لازم را برای ثبت ملی این بنا فراهم کند.

وقتی مدیرکل میراث فرهنگی را به کارخانه راه نمی‌دهند!

مدیرکل میراث به کارخانه مراجعه می‌کند تا مستندات را فراهم آورد اما او را راه نمی‌دهند! لاجرم از ساختمان‌های مجاور بالا می‌رود و از پشت بام ساختمان‌ها از بنای کارخانه عکس‌برداری می‌کند. در خیابان، متر به دست می‌گردد تا مساحت کارخانه را محاسبه کند. پرونده با این مرارت‌ها آماده و به تهران ارسال می‌شود. در همین حین و در پی مکاتبه استانداری سمنان با تهران، مجوز انتقال کارخانه به خارج از شهر صادر می‌شود.

مرتضایی بار دیگر با سازمان میراث فرهنگی کشور مکاتبه می‌کند و می‌نویسد که کارخانه در آستانه تخریب است، بکوشید آن را در سریع‌ترین زمان ممکن در فهرست آثار ملی به ثبت برسانید. معاون پژوهشی سازمان میراث فرهنگی کشور در پایین نامه مرتضایی، می‌نویسد که لازم است در این خصوص اقدام عاجلی انجام شود.

مابقی این نوشتار را در بخش بعدی «ماجرای کارخانه» می‌خوانید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا