«تنها آنهایی تا آخر خط با ما خواهند بود که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند» یک جمله ساده و عزتمندانه است که دریایی از معنا را برای تعریف راهبردهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در جامعه به تصویر میکشد و ملزومات ثبات آن روحیهای است که معتقد است فقرا و متدینین بیبضاعت، گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها خواهند بود.
هرچند فضای مادی و سرمایهسالارانه که ابزار ساخت منافع چپاولگران به اموال ملت و امت است این روحیه را به ستیز با خود میکشاند.
آنچه که در کتاب «ساعت 5 بود» از خاطرات آزاده حسین سهمی روایت شده است، دربرگیرنده درگیریهایی است که در آن، آزاده همواره سعی نموده است در ستیز پنهان و آشکار حق و باطل که در دنیای مادی انسانها در حال رخ دادن است، جلوهای از روی گردانی شاگردان مکتب اسلام و مرد قوامیافته انقلاب، حضرت امام خمینی از بذرهای منحرفکننده انسانیت و کمال در غرب را روایت کند تا یک بار دیگر به مخاطبان تشنه اخلاق و جهاد و رشادت خاطر نشان کند که مکتب پیروزی خون بر شمشیر چه الزاماتی نیاز دارد!
کودکی
در بررسی ارادهها و کنشگریهای مبارزان انقلابی در مقابل استبداد شاهنشاهی، آنچه نمایان است نقش توده مردم و آگاهی یافتن تدریجی به وسیله قدرت ایدئولوژیک نسبت به حقوق و جایگاه تصمیمگیری و نقشآفرینی در رخدادهای کوچک و بزرگ در تاریخ است که در زندگی آزاده حسین سهمی این سلسله مراتب به وضوح قابل رویت است.
آن زمان که آزاده حسین سهمی کودک، در روستایی حتی دورتر از شهرستان دامغان در یک اتاق بیست چهارمتری که دیوار به دیوارش گروهی از دختران و پسران روستا درس می خوانند و در حیاط که هم حیاط خانه بود و هم حیاط مدرسه اوقات خود را با جوی آبی که از وسط حیاط می گذشت می گذراند و گاهی از مواقع به رسم شیطنت بچگانه دست خود را به شلاق معلم در پی خیس کردن خود نوازش می دادند، هیچ گاه فکر نمیکرده است که آن دستها روزی از فاتحان حصر خرمشهر باشد!
آنچه نمایان است در کتاب، از رشادتها و صبر مثال زدنی و دوری از هرگونه رفاهطلبی در مقابل فرصتهای مکرر، نشات گرفته از روحیهای است که قهرمان کتاب(حسین سهمی) به تاسی از خانواده از کودکی به تلاش و کوشش در آب و خاک روستای آبا و اجدادی خود را مکلف دیده است.
برخلاف بسیاری از جوانان اکنون که تمام ظرفیتهای شهر و روستای خود را نادیده میگیرند و با کولهباری اندک از دانش و تجربه و توانایی خود را از جغرافیای زندگی ابتدایی دور میکنند تا در رقابتهای رفاهی جا نمانند، حسین سهمی دست از آب و خاک خود نمیکشد و فرصت تحصیل در آلمان را به حضور در جبهه حق علیه باطل ترجیح نمیدهد.
خانواده به عنوان کانون انگیزه
آنچه که در کتاب در مورد خانواده قهرمان روایت شده و به نگارش درآمده است، این منطق را مخابره میکند که خانواده به مثابه موتور محرکه شکلگیری انسان آزاده انقلابی که در برابر تهاجمات بیرونی، سعی در آن دارد که با ابزار الهیات اسلامی و انقلابی، اعضای خود را از این آسیب دور نگه دارد و بستری جهت رشد و تنفس در اتمسفری فراهم نماید که سر لوحهاش اخلاق و جهاد در راه خدا میباشد.
درست است که سواد پدر و مادر کمتر از فهمشان از جهان پیرامون است، اما اصرار پدر بر تحصیل فرزندان و توصیههای برگرفته از سواد قرآنی مادر نشان میدهد که علماندوزی در آن زمان و مکان با مشکلات عدیدهاش جزء مسائل حائز اهمیت در خانواده است که اصرار پدر بر ادامه تحصیل آزاده حسین سهمی در آلمان در مقابل حضور در جبهه نمونهای از اهمیت موضوع علم در خانواده میباشد.
اوج مسئله در حوزه خانواده آزاده حسین سهمی که به نظرم در بسیاری از تصویرهایی که از رزمندگان دفاع مقدس به ما نشان دادهاند مغفول مانده است، مخالفتهای مکرر پدر در مقابل حضور مداوم فرزندانش در جبهه میباشد که با تعدیل فضا توسط مادر نسبت به مخالفت پدر و مشوق شدن برای حضور فرزندانش تصویری زیبا از صبر را نشان میدهد که خواننده را به این نتیجه میرساند که صبر آزاده حسین سهمی در اسارت به دلیل داشتن این چنین آموزگاری از کودکی بوده است.
آگاهی و هوشیار شدن در برابر مسائل پیرامون همواره در پی جنبشهای مثبتی رقم میخورد که ساختار انگیزشی مردم را اولویت دانسته و اقناع را سرلوحه امور قرار داده است. بررسی حکومت پهلوی پسر، که آمیخته به انحطاط و فساد سیستمی و اجبارگری در سیاست و فرهنگ و اجتماع می باشد نشان میدهد که حکومت در نقطه مقابل نقد قدرت از سوی مردم قرار میگیرد، همین امر سبب تربیت تعداد بسیاری از افراد مبارز انقلابی در سطح کشور میشود که با تبعید آنها به شهرهای دورافتاده میکوشند سهعی در خاموش کردن چراغ آگاهی در کشور داشته باشند که در عمل نتیجه عکس میدهد، نمونه آن آشنایی آزاده حسین سهمی با مفاهیم انقلاب اسلامی است که در ابتدای جوانی به دلیل تبعید آیتالله ابوالقاسم خزعلی به شهرستان دامغان و همسایگی با حاج آقا حسین مهدی زاده و سید کاظم تقوی سبب آغاز پیمودن راه مبارزه حسین می شود!
پیروزی مردمی در برابر حکومت غیرمردمی
انقلاب اسلامی به عنوان یک انقلاب مردمی، ضدسلطه، همه شمول و انعطافپذیر که سعی کرده است همواره با گزینش واژه مردمسالاری و تعمیم آن در تمام سطوح حکمرانی سیاسی، فرهنگی، اجتماعی نقش مردم را نه به عنوان یک تهدید بلکه به عنوان یک ظرفیت بپذیرد و در همان آغازین روزهای مبارزه انقلابی سعی در تسری این نگاه در مدل حکمرانی خود داشته است دست به طرحریزی قالب ها و مدل های مختلفی جهت استفاده از ظرفیت های مردمی و نقش دادن به جمهور جهت تصمیم گیری در مورد سرنوشت خود و همچنین رفع موانع و مشکلات حکمرانی به مردم توسط خود مردم زد که جهاد سازندگی نمونه ای بارز از آن بود.
کتاب ساعت 5 بود به روایتی کوتاه اما خواندنی از جوانان داس به دست در کشور اشاره می کند و همراهی و حضور آزاده حسین سهمی با جهادگران، جهاد سازندگی تهران نقطه آغازی برای شناختن گروههای مختلف سیاسی در کشور می شود که بعد از حضور در دانشگاه تهران و تامل و تفکر در مبانی آنها سبب فهم عمیق بودن نگاه اسلامی و انقلابی جوانان مسلمان نسبت به دیدگاه های پاره پاره سایر گروههای سیاسی میشود.
نقطه آغاز خدمت و نقطه پایان خدمت
نهضت انقلاب اسلامی دمیدن روحیه تکلیف و وظیفه در برابر بیمسئولیتی و رخوت اجتماعی بود، به گونهای که به دلیل مدل حکمرانی مردمی، مردم حکومت را برای خود دانسته و در برابر مشکلات و تهدیدها نسبت به حکومت احساس تکلیف و وظیفه میکردند که نمونه آن احساس مسئولیتهای جوانان کم سن و سالی است که در برابر تهدید کشور با خون خود ایستادگیهای بسیار کردهاند.
علت حضور آزاده حسین سهمی در جبهههای جنگ در ابتدا گذراندن خدمت سربازی است و بنا بر روحیه ماجراجویانه ای که دارد سر از لشکر 77 خراسان که بعدها به لشکر پیروز خراسان نامگذاری می شود سر در میآورد و علاقه او به رانندگی او را به سمت گردان زرهی و رانندگی با پیامپی میکشاند که نقطه آغاز مجروحیت و جانبازی او میشود.
سخن نهایی
کتاب ساعت 5 بود ، کتابی خواندنی برای نسلی است که اکنون بیشتر از هروقت دیگر نیازمند اراده پولادین در برابر ناملایمتیهای مادی دنیاست و انگیزه و امید دوچندان برای تقویت مسئولیت اجتماعی جوانان این مرز و بوم خواهد بود.
درست است که اکنون بیشتر از هر وقت دیگر خود را در اسارات رقابت های طبقاتی و سرمایه سالارانه میبینیم اما خواندن کتاب های اینچینی شاید بتواند ما را برای رسیدن به سر مقصد اصلی نجات بدهد!
پایان
دانیال یادگاری- پاییز 1400
سمنان